جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 189)

با آفتابه زَ هر کَ صُورِتِشُ بُشوُرَ رَنگِش زَرْد می شَ

با آفتابه زن هر کس صورتش را بشوید ، رنگش زرد می شود .

در مورد این می گویند که از مال و ثروت زن نباید استفاده کرد که این کار موجب سرشکستگی مرد است .

(برگرفته از کتابِ لغات و ...

با دَسْ پس می زِنَ با پا پیش می کُنَ

با دست پس می زند و با پا پیش می کشد .

معمولاً برای افرادی به کار می رود که از چیزی بد می گویند اما خودشان از آن استفاده می کنند .

باخاجه

 

جَد، پدربزرگ؛ جمع: باخاجا = اجداد
 
(برگرفته از کتابِ

لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات مرسل)

 

باخْ سورِه

پدر زن، پدر شوهر
 
(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات مرسل)
 

بالا بُومِدُ دیدَمْ پایْنِ بُمِدَم دیدمْ

بالای بامت را دیدم پایین بامت را هم دیدم .

درباره شخصی می گویند که گوید اگر چنین و چنان بودم تو را یاری می کردم یا کاری انجام می دادم اما شخص دوم که می داند گفتار او بیهوده است ...

برو بِبی کاجا نُونِ جُو می پِزَن

برو ببین کجا نان جو می پزند .

در مورد کسی که لاف بیهوده می زند ، می گویند .

(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات مرسل)

 

بندِ تُنْبو کوتاه

بند تنبان ( شلوار ) کوتاه !

معمولاً وقتی کسی خیلی عجول باشد و در امری عجله کند در مورد وی می گویند : فلانی بند تنبان کوتاه است ، یا خیلی عجول است .

به سِگِه گفتن چرا پیر شدی؟ گُف بس هرزه دُویدَم.

به سگه گفتند چرا پیر شدی ؟ گفت : بس که هرزه دویدم .

به افرادی که وقتشان را تلف می کنند و کارهای بیهوده انجام می دهند اطلاق می شود .

به قاطِرْ گُفْتَنْ پِدِرِدْ کی یَ ، گُفْ مادِرِمْ مادیوْنَ

به قاطر گفتند پدرت کیست ؟ گفت مادرم مادیان است .

این ضرب المثل درباره کسی گفته می شود که شخصیتی ندارد و می خواهد کمبود مقام خود را به وسیله بستگانش جبران کند و این کار از نظر دیگران منطقی ...

به مَرْگِشْ بِگیر تا به تَبْ راضی شَ

به مرگش بگیر تا به تب راضی شود .

در مواردی گفته می شود که شخصی می خواهد از دیگری وجهی یا کمکی بگیرد ولی دهنده وجه به این کار میل چندانی ندارد ، در این هنگام نفر سومی به گیرنده ...

به گربه گُفْتَنْ گُدْ دَرْمُونَ ریدْ خاک رُوش کَ

به گربه گفتند گُه اَت درمان است ، رید ، رویش خاک کرد ( ریخت ).

این ضرب المثل در مورد کسانی گفته می شود که می توانند کار مثبتی انجام دهند ولی مضایقه می کنند و انجام نمی دهند.

<font ...

بَخْتِه کور

بیچاره، بدبخت، بی عُرضه و کم دست و پا
 
(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی

؛ انتشارات مرسل)

 

بَد به سنگ رفتن

با اکراه و بی میلی کاری را قبول کردن و انجام دادن و مأخذ آن

به سنگ بستن چهارپایان در عصّارخانه ها و آسیاها می باشد. کاربرد این اصطلاح بیشتر جنبه توهین دارد. 

 
 

(برگرفته از ...

بَرفا که آب می شَ ، گُ خُشکا پِیدا می شَ

برفها که آب می شود گُه خشکه ها پیدا می شود .

در مورد کسانی گفته می شود که خلاف کاری هایی می کنند و از مردم مخفی می دارند ، ولی چون پرده برافتد خلافکاری های آنان آشکار می ...

بَزْ

به از، بهتر از (صفت تفضیلیِ به + از، که تخفیف یافته است) 
ای کار بَزْ او کارَ = این کار به از آن کار

است. 

 
(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ...

بَسِّنِه (بستنه)

 

بغچه و بسته، رخت و لباس
 

(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات مرسل)

 

بَسّو (بستو)

نوعی از

سبوی گِلی، بیشتر نوع لعاب دارِ دهان گشاد را گویند که در آن ماست می بندند یا روغن و پنیر و ترشی می ریزند. 

 
 
(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب ...

بَمْبُول در آوردن

ادا

درآوردن، حقّه بازی کردن، تو کِلَک رفتن

 
(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات

مرسل)

 

بَنْدال

(= بندار) به کسی بندار شدن = طفیل او شدن – بَندار صفت فاعلی از مصدر بستن =

بند شونده ، آویزنده.

 
 
(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب

المثل های کاشانی ؛ ...

بُرّه

گروه،

دسته (یَ بُرّه آدم اومِدَن = یک گروه آدم آمدند.)

 
(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات

مرسل)