جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 189)

آب اَ تالار نیاسر پایْ می کُنَ

آب از تالار نیاسر پایین می کند = به پایین سرازیر می کند .

در مورد کسی می گویند ، که لاف می زند و گزافه می گوید .

(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات ...

آبَمْبار که خالیَ قورباغه لازِم نِدارَ

آب انبار که خالیست قورباغه لازم ندارد .

 زمانی که لازم باشد بی اهمیت بودن وجود شخصی به او یاد آوری شود از این ضرب المثل استفاده می شود .

آبِ خِزینِه تارُفْ می کُنَ

  آب خزینه تعارف می کند .

در مورد تعارف بدون ارزش و ظاهری و لفظی گویند یا « خُشْوا قَمصِری » که آن نیز به همین معنی است.

<p(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات ...

آبْ جِلِقُونْدِه

آب افتاده، ( = آبْ لَمبو در مورد میوه) و چشمی که در آن آب جمع شده باشد و هم کشیده شده باشد.
(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات ...

آبْ ریز

مستراح، مبال، کنارِ آب، خلا
(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات مرسل)

آبْ کِه به چاله مُو ، گَ وَرْ می دارَ

آب که به چاله ماند گند بر می دارد .

در مورد کسی می گویند که در جایی بسیار بماند و در نزد همگان خوار گردد.

(برگرفته از کتابِ ...

آجُر بوجُور

 

الاکلنگ، بازی مخصوص کودکان – که بر تخته ای سوار می شوند که یک سرش بالا می رود و سر دیگرش پایین می آید. 

 
 
(برگرفته از ...

آدم بد باشَ ، بِهْـتِر از اینَ کِ خَـر باشَ .

 آدم بد باشد ، بهتر از این است که خر باشد .

در مواقعی به کار می رود که کسی با وعده های پوچ قصد گول زدن شخص دیگری را داشته باشد و شخص مورد نظر متوجه منظور وی بشود و ...

آزار

عیب و نقص
 

(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات مرسل)

 

آفتابه وُ لُولَیْ کارِشُو یکی یَ ، وِلی مُوقِ گِرُو گُذُشْتَ مَلُومْ می شَ

آفتابه و لولهنگ ( آفتابه سفالی ) کارشان یکی است ، ولی موقع گرو گذاشتن [ ارزش هر کدام ] معلوم می شود.

منظور قدر اشخاص در موقع امتحان آنها معلوم می شود .

<p(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف ...

آقوندَنْ

چیزی را با فشار داخل چیزی دیگر کردن، انباشتن، آگندن. مانند: لقمه را در دهان آقوند.
 

(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات مرسل)
 

آلارسازی کردن

شیطنت کردن، اذیت نمودن، بچه بازی درآوردن. 
 
(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب

المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات مرسل)

 

آلِشی

بدلی، عوضی، اشتباهی
 
(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات مرسل)
 

آلِه پَرْکُو

به دانه‌ای (معمولاً خوراکی) اطلاق می شود که در اثر ضربه کاملاً آرد نشده باشد، بلکه تکه تکه گشته باشد. 

 

(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات ...

آلِه

قسمت، بخش، نصف هر چیز – هندوانه را دو آله کرد= هندوانه را دو قسمت کرد. 
 
(برگرفته

از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات مرسل)

 

آلِه انداختن

(فعل لازم)، به پهلو خوابیدن، دراز کشیدن برای استراحت. 

 

(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات مرسل)
 

آلِه اُفتیدَن

فرو افتادن هر چیزی

که بر سر پا ایستاده باشد مانند: گلدان

 
(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات

مرسل)

 

آلِه وا اومِده

بی

عرضه، بی لیاقت

 
(برگرفته از کتابِ لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات مرسل)

 

آوَنْگو (آوَنگون)

 آویزان، معلّق
 
(برگرفته از کتابِ

لغات و ضرب المثل های کاشانی ؛ تألیف حسن عاطفی ؛ انتشارات مرسل)

 

ابریشِمِ زیادی پابَنْدِ خِرَ

ابریشم زیادی پابند خر است .

معمولاً وقتی شخصی اسراف کند یا قدر چیزهایی را که دارد ، نداند  این ضرب المثل را به عنوان اعتراض به او گوشزد می کنند .